loading...
بی نهایت
فاروق بازدید : 50 دوشنبه 13 خرداد 1392 نظرات (0)

 

 

 

شب هنگام موسم آرمیدن اندیشه ای به ذهنم خطور کرد

اندیشه ای که مرا به تفکّر در گذشته ی خویش واداشت

سگالشی که زندگانی مرا به چالش می کشید و بر من

بانگ میزد :

ای نسیان گر قدر نشناس چرا ؟

  ارج نمی نهی پردیس رنگین زندگانی را که چهچه ی عندلیبانش گوش هایت را نوازش می دهد.

ای فرومایه مگر جز این بود که خالق الافلاک تو را ازگِلیبد بو صورت دا د و روحی بزرگ در خانه ی استخوانی جسمت نهاد

و قطره ای از علم خویش را در تو جاری ساخت تا تو بتوانی از اسرار هستی پرده بگشایی و ایمان و باور خویش را مستحکم سازی

پس چرا هرچه ورق های کتاب زندگانی ات رو به اتمام است ناسپاس تر میشوی ؟

ای نالایق ! به یادآور !  ایّامی را که پروردگارت سختی هایت را به به دوش کشید و تورا از مخمصه ها رهایی

بخشید امّا چه سود که تو حتّیٰ یک تشکّر خشک و خالی هم از او نکردی.حال بیا و گذشته ی ننگینت

را با ذکر خدا در بامدادان و شبانگاهان جبران کن و پابوس آستان ملکوتی خدایت شو و توبه ی نصوحت

را به جای آور که باشد مورد مرحمت ملک القدّوس قرار گیری

 

       هر روز من از روز پسین یاد کنم

                                  بر در گنه هزاران فریاد کنم

از ترس گناه خود شوم غمگین باز

                                 از رحمت او خاطر خود شاد کنم

                                                                            «خواجه عبد الله انصاری»

 

از نوشته های خودم

 

 

فاروق بازدید : 64 دوشنبه 13 خرداد 1392 نظرات (0)

 

شبانگاهان به نجوای درونی خویش گوش فرا میدهم که مرا امر میکند به سگالش در راز آفرینش و هدف غایی زندگانی.
بی تردید می توان گفت که هزاران شبار چنین نجوایی در وجود سایرین هویدا گردیده است.
    خویش چنین معتقدم که ذات باری تعالی بدین سبب زندگان را پدیدار ساخت تا مردمان که گل سر سبد آنها باشند عظمت وجود خویش و سپس جبروت ، ملکوت ، 
کبریا و جبریای مُهذِبُ الاَسماء را دریابند و مفهوم عشق و دوست داشتن را درک کنند تا بتوانند به دیگر آدمیان عشق ورزند و به وساطت آن عشق مجازی و زمینی به عشق حقیقی و ملکوتی که همان عُرف و وِدادِ حق تعالی و علاقه ی به او باشد نائل آیند .
     از دیدگاه این حقیر زندگانی که خط مشی بین هستی تا نیستی باشد. همچو رودی ا ست موّاج و خروشان که هرکه تواند در برابر سختی ها یش تاب آورد وبه بساتین
سر سبزی برسد که چهچهه ی هزار دستانش در فضا طنین انداز شده  و عِطر مُشک مانند ازهار و شکوفه هایش سوار بر نسیم سحرگاهی بستان را عطرآگین می سازد
و تواند با استشمام عطر گل هایش روحی تازه در خویش بدمد و با گوارا ساختن جرعه ای از آب همچو نوشِ نهرهای روان در بستان جانی تازه گیرد و میوه های انگبین مانندش را مزّه کند لا شک
در سرای باقی و ابدی در جوار خداوندگار ازلی در بلورین قصر ها سکنی گزیده و پیکر خویش را از جامه و کِسوَت زرّین و سیمین خواهد پوشاند.
    اکنون پس از نیوشیدن ندای وجود خویش و سگالش در آن مقصود و مراد غایی خویش را گونه ای بر گزینید که هم دیدگانتان از نوازش زیبایی های پردیس زندگی
بی بهره نمانند و هم به دوستی جهان آفرین یکتا در فردوس برین دست یابید

 

از دل نوشته های خودم

 

فاروق بازدید : 92 دوشنبه 13 خرداد 1392 نظرات (1)
 

 

http://worldart.parsiblog.com/PhotoAlbum/taniahoney/5.jpg

روزگاری ...

او گنجی بود تنها که در ناکجاباد ها و ناشناخته ها بود

دلش میخواست کسی باشد تا جمالش را و همچنین کمالش را دریابد و

سپاس و تقدیرش گوید و به خاطر این جلوه های نکویش اورا بستاید

اما دریغ از یک نفر

تا اینکه

او

تصمیم گرفت

تصمیم گرفت از شراره های آتش کسی بسازد تا جمالش را بیابد و اورا بشناسد

 

لطفا برای مشاهده ادامش به ادامه مطلب ( لینک ثابت ) برید ...

درباره ما
Profile Pic
سلام ! امیدواریم که لحظاتی سرشار از زیبایی هارو سپری کنید و پیش رو داشته باشید منتظر نظرات سازنده تون هستیم ! خداحافظ
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 16
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 10
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 12
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 29
  • بازدید ماه : 29
  • بازدید سال : 683
  • بازدید کلی : 4,943